A0:  من که که میدونم منظورش چی بود ؟
اونایی که تنهان بیان تو
این وبلاگ مخصوص همه س
درباره وبلاگ


سلام عزیزان خوش اومدین بفرمایید تو شام در خدمت باشیم



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1


mi118.com

javahermarket

نويسندگان
شادی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
شنبه : همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم .هرکجا میرفتم اونو میدیدم . یکبار از جلو هم دراومدیم نزدیک بود بهم بخوریم . صداشو ناز کرد و گفت ببخشید! 

من که میدونم منظورش چی بود!!تازه ساعت۹.۵هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرمو شروع به خوندن بورد کرد! آره دقیقا میدونم منظورش چیه ؟ اون میخاد زن من شه. بچه ها میگفت اسمش مریمه. از خدا چه پنهون نیست از شما   میخوام باهاش ازدواج کنم

یکشنبه : امروز ساعت ۹ رسیدم  دانشکده. موقع رفتن تو سرویس یه خانوم پشت سرم نشته بد با رفیقاش میگفتن و میخندیدن .  تازه به من گفت آقا ببخشید شیشه پنجرتونو ببندید. من که میدونم منظورش چی بو ! میخواست با خنده هاش دلمو نرم کنه که بگیرمش اسمشو میدونم اسمش نرگسه  راستش منم ازش بدم نمیاد !تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم

دوشنبه :امروز به محض اینکه وارد دانشگاه شدم رفتم سر کلاس . بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیا ازم جزوه خواست . من که میدونم منظورش چیه ؟راستیتش منم ازش بدم نمیاد . از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم!!!

سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود نه از نرگس خبری بود نه از مینا و مریم فقط یکی ازم پرسید آقا امور دانشجویی کجاس ؟ من که میدونم منظورش چی بود اما تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم آخه کیفش آبی بود احتمالا استقلالی بوده

وقتی جریانو به دوستم گفتم . گفت : ای بابا !! بدبخن اونکه منظوری نداشته . من که میدونم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه .   حالا به کوری چشم اونان بوده با یکیشون ازدواج میکنم

چهارشنبه:امروزوقتی وارد سلف شدم یهو متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو کردن.یکی از دخترای اردو از من پرسید ؟آقا دانشکده پرستاری کجاس ؟!من که میدونم منظورش چی بود  ؟اما تو کار درستی خودم موندم !!!  که چطور اون دختره منو شناخته و عاشقم شده !!!حیف که اسمشو نمیدونم .راست از خدا پنهون نست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرجور شده پیداش کنمو باهاش ازدواج کنم طفلکی گناه داره از عشق من پیر میشه!آخی!!

پنج شنبه:امروز یکی از هم دانشکده ایم به اسم احمد منو به تریا دعوت کرد! من که میدونستم منظورش ازین نوشابه خریدن چیه؟ میخاد من بیخیال مینا شم !راستش از خدا پنهون نیس از شما چه پنهون عمرا قبول کنم  

جمعه :امرز صبح در خواب شیرین بودم که داشتم خواب عروسی خودمو میدیدم  عجب شکوه و عضمتی بود!که یهو مادرم منو بیدار کرد بر نون بگیرم سر صف نونوایی یه دختر ازم پرسید : آقا صف ۵تایی ک۲مه ؟ من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم راستیتش از دختری که زیاد بره نونوایی خوشم نمیا

شنبه :امروز آماده شدم برم دانشگاه مادرم گفت نمیخاد بری دانشگاه برو بیمارستان نوارمغزتو بیار از خدا پنهون نیس از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم  



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 

 
cache01last1394949713